نیکانیکا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

دختر نازنینم نیکا

فرشته کوچک زمینی انار الان آسمانی شده

  فرشته قشنگ جات رو زمین خالیه ولی چه میشه گفت چون خدا تو رو خیلی دوست داشت و یه فرشته تو آسمون کم داشت ...   بیخبر از همه جا داشتم از خرید برمیگشتم خونه که موبایلم زنگ خورد گوشی رو برداشتم و از اونطرف شیما جون بهم گفت که چه اتفاق بدی افتاده ............وای که چه لحظه بدی بود یهو دنیا دور سرم چرخید پشت فرمون بودم و یه پلیس هم گیر داد بهم ولی وقتی حالمو دید ازم گذشت نیکا هم از صندلیش اومده بود پایین و تند تند ماچم میکرد و میگفت : مامان چرا ناراحتی وای که دلم آتیش گرفته نمیدونم چی کار کنم فقط از خدا می خوام به خانواده حقیقی و مجازیش صبر بده دوست عزیزم زهرا جانم منو تو غمت شریک بدون شیما جون یه شما هم تسلیت میگم &...
17 بهمن 1390

خدا بد نده ................

چند روز پیش کار داشتم می خواستم زود برگردم خونه هوا هم خیلی سرد بود دلم نیومد نیکا جونو ببرم ...... نیکا موند پیش بابا جونش و منم رفتم که با خیال راحت به خریدام برسم 7 یا 8 دقیقه نشده بود که بابا جون نیکا زنگ رد و گفت زود بیا خونه نیکا داره گریه میکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم با تعجب برگشتم و دیدم بعله نیکا جونم در حین بازی از صندلیش افتاده و دستش در رفته کلی هول شدم و زنگ زدم یه دکتر خوب وقت گرفتم تا آماده شیم بریم دوباره دادش دراومد کلی گریه کرده میگم مامان جان خوب میشه آخرش مبگه آخه نمیتونم برقصم . . . منم مونده بودم بخندم یا گریه کنم . رفتبم دکتر دستشو معاینه کرد و با مهربونی یه کم نازش کرد بعد دستور عکس داد رفبیم عکس بندازیم دیدیم دستش از ...
18 دی 1390

عکس

سلام دختر گلم امروز عکس پاستو اسکن کزدم حیفم اومد اینجا برات نذارم واسه این عکس پدر ما رو درآوردی انقدر شکلک درآوردی که من شرمنده عکاس شدم ولی آخرش شد این , امیدوارم خوشت بیاد ...
19 آبان 1390

لالایی

ابنم یه لالایی خاطره انگیز گنجشک لالا... سنجاب لالا...آمد دوباره مهتاب  لالا... لالا لالا لالایی... لا لا لالایی....لالا لالا لالایی... لا لا لالایی.... گل زود خوابید مثل همیشه    قورباغه ساکت خوابیده بیشه     گل زود خوابید مثل همیشه   قورباغه ساکت خوابیده بیشه   لالا لالا لالایی... لا لا لالایی....لالا لالا لالایی... لا لا لالایی.... جنگل لالا لالا برکه لا لالا... شب برهمه خوش تا صبح فردا     شب بر همه خوش تا صبح فردا لالا لالا لالایی... لا لا لالایی....لالا لالا لالایی... لا لا لالایی.... ...
2 آبان 1390

اتوبوس

من نیکا رو زیاد بیرون نمیبرم یعنی خودم زیاد بیرون نمیرم اگرم بیرون کار داشته باشم بچه رو پیش مامان میذارم تا اذیت نشه دخترم خیلی دلش میخواست سوار اتوبوس بشه هر وقت از کنار یک اتوبوس رد میشدیم میگفت میشه سوار بشیم .... خلاصه بالاخره قسمت شد و نیکا خانم سوار اتوبوس شدن چشمتون روز بد نبینه انقدر با خوشحالی جیغ کشید که آبرو برام نمونده ......................... ههههههههههههههههه درش باز شد ...............مامان اتوبوسه ................     مردم هم کلی خندیدن منم نامردی نکردم کلی ایستگاه نشستم تا بچم عقده ای نشه آوردمش خونه داشت از خستگی غش میکرد حالا چی بهم بگه خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان چرا منو بردی بیرون خست...
27 مهر 1390